چهلمین سالگرد
اخبار و مقالات متفاوت صفحات آژانسهای خبری را در مورد چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی ایران پر کرده اند. انقلابی که نه تنها مفسرین خبری در آنزمان بلکه بسیاری از هموطنان نیز معتقد بودند که بیش از چند ماه و یا یکی دو سال دوام نخواهد آورد. من در بحبوحه انقلاب مشغول تمام کردن سال آخر دبیرستان بودم. در ابتدا حوادث و اتفاقات در حول و حوش انقلاب برای هم سن وسالهای من و بیشتر جوانان بسیار هیجان انگیز بود. بسیاری از همکلاسیهایم طرفداران چریکهای فدایی خلق بودند و بقیه که از خانواده های مسلمان و معتقد بودند یا مجاهدین را دنبال میکردند و یا در کمیته های انقلابی محله ای به خدمت حفاظت محلی در آمدند. من تنها بهائی کلاس بودم و البته در اوائل انقلاب همه ما با هم دوست بودیم بغیر از پنج یا شش نفر که از خانواده های بسیار متعصب مسلمان بودند و بقیه ما را گمراه و یا ضاله میدانستند. پس از یکی یا دو ماه بعد از انقلاب و روشن شدن اینکه چریکها و مجاهدین جائی در راندن دولت و حکومت ندارند، جنگهای کوچه ای در سرتاسر کشور شروع شد. در حکومتی که جائی برای هیچکس غیر از عوامل متعصب شیعه در خود نمی بیند، متاسفانه همه گمراه خطاب شدند و جامعه بهائی نیز بعنوان فرقه ضاله در مدارک حکومتی، روزنامه ها و مجلات، و تلویزیون و رادیو شناخته شد. آدم ربائیها و ترورهای خیابانی محققین و منتخبین جامعه بهائی ایران بزودی پس از مصادره سریع املاک و اماکن بهائی شروع شد و هیجان روزهای اول انقلاب جای خود را به افسردگی و اضطراب داد. تعداد همکلاسیها از شصت نفر به پنجاه و کمتر رسید. گردهمائیهای بهائیان چه برای کودکان، جوانان و بزرگسالان بدون دستور صریح دولت موقت به گردهمائیهای کوچک محله ای تبدیل شد و این معذل هم بر افسردگیها افزود. آدم ربائیها و ترورهای خیابانی بدون برنامه ریزی جای خود را به حملات حساب شده به تشکیلات بهائی، بزندان انداختن گروههای منتخبین و اعدام های گروهی آنان تبدیل شد. بیاد دارم که در یک سال حداقل شش یا هفت بار به گلستان جاوید (قبرستان بهائی) رفتیم و هر روز خبری از دستگیری و یا اعدام کسانی که سالها از دور یا نزدیک می شناختیم می شنیدیم. بیاد دارم که قبل از انقلاب فیلمهای مستند در مورد دستگیری و کشتار و یا فرار جوامع کلیمی زمان هیتلر در اروپا را در کانال بین المللی ایران میدیدم و اوضاع ایران کاملا آن فیلمها را برایم تداعی میکرد. از بازماندگان آن کلاس سال آخر فکر نمیکنم که تعداد همکلاسیهای باقیمانده از تعداد انگشتان دستم تجاوز کند. جنگ ایران و عراق، ادامه جنگهای خیابانی و فرار سیاسیون و اعدامهای سالهای نخست انقلاب بیشتر همکلاسیها را از ما گرفت. این اتفاقات برای بهائیان به مراتب بد تر بود. جوانان که مشمول سربازی بودند به جنگ میرفتند در حالیکه پدر یا مادرانشان بخاطر بهائی بودن به زندان می رفتند، خانه هایشان را مصادره میکردند و یا اعدام میشدند. بسیاری هم ترک وطن کردند. امروز حقیر هم خواستم که خود و بقیه دوستان را بواسطه سالگرد انقلاب اسلامی از آن دوران یادآور باشم. به همین دلیل فیلم مستندی که بی بی سی فارسی در مورد عدالت انقلابی چند سال پیش تهیه کردند که برای اولین بار دادگاه انقلابی گروهی از منتخبین جامعه بهائیان ایران 1 را به نمایش گذاشت و نه تنها چشم بهائیان را بلکه چشم تمامی مردم دنیا را به حقیقت دادگاههای انقلاب که احکامشان قبل از تشکیل اولین جلسه صادر شده و جا و یا راهی برای دفاع برای متهم یا متهمین وجود ندارد آشنا کرد. در بسیاری از این دادگاهها متهمین حتی از حق داشتن وکیل نیز برخوردار نیستند.
در پایان برای هموطنان عزیزم و دوستانم آرزوی پایداری و سلامت دارم و بیاد جوانیها شعری از فرخی یزدی که در زمان پهلوی ممنوع النشر بود و در دوران انقلاب موفق به آشنائی با آثارش شدم با شما عزیزان به اشتراک می گزارم:
تپیدن های دلها، ناله شد، آهسته آهسته
رساتر گر شود این ناله ها، فریاد می گردد
ز اشک و آه مردم، بوی خون آید که آهن را
دهی گر آب و آتش، دشنۀ فولاد می گردد
ز بیدادِ فزون،آهنگری گمنام و زحمتکش
علمدارِ عَلم،چون کاوۀ حداد می گردد
علَم شد در جهان فرهاد،در جانبازی شیرین
نه هر کس کوهکن شد در جهان، فرهاد می گردد
به ویرانی این اوضاع، هستم مطمئن، زان رو
که بنیان جفا و جور، بی بنیاد می گردد
دلم از این خرابی ها بُوَد خوش زآنکه می دانم
خرابی چون که از حد بگذرد آباد می گردد
1- (بهائیان این گروه را محفل روحانی ملی خطاب میکنند و آنان کسانی هستند که با رای بهائیان انتخاب میشوند و مسئول رتق و فتق امور جامعه بهائی در کشورشان هستند)