درد دل یک بهائی

Foaad Haghighi
7 min readSep 4, 2022

--

چندی پیش با یکی از دوستانم (علی) در ایران صحبت می‌کردم، او برای من بسیار عزیز است چرا که یکی از دو نفر باقیمانده از هم‌کلاسی‌های دورة دبیرستان من است. بقیه یا به‌عنوان منافق، مجاهد، چریک و یا در جنگ ایران و عراق زندانی و یا کشته شده‌اند. ایشان به من می‌گفت که همسرش دوستان زیادی دارد که بهائی هستند. ایشان ادامه داد که بسیار انسان‌های خوبی هستند، اما این چه کاری بوده که شما مرکز جهانی خود را در اسرائیل ساختید؟ این مسألة مهمی است و همه ایرانیان را که بهائیان را از نزدیک می‌شناسند شدیداً شگفت‌زده و مشکوک می‌کند.

الآن بیش از یک سالی است که با دوستم صحبت نکردم. سؤالش نه به‌خاطر مسئله‌ای که برایش مبهم بود؛ بلکه برای چرائی سؤالش مرا مدتی به فکر فروبرد. من و علی از چهارده — پانزده سالگی با هم بزرگ شدیم و وضعیت همدیگر را به‌خوبی می‌شناسیم. او در خانواده‌ای مرفه و مسلمان بزرگ شد و من در یک خانوادة متوسط کارمندی بهائی بزرگ شدم. او می‌دانست که پدرم درست بعد از انقلاب حقوق بازنشستگی‌اش را بعد از ۳۶ سال کارمندی به‌خاطر بهائی بودن از دست داد و زمین کشاورزی‌ای هم که داشتیم مصادره شده بود.

من نه روان‌شناس، نه جامعه‌شناس، نه فیلسوفم و هیچ ادعایی هم در زمینة مردم‌شناسی ندارم. اما چرا بعدازاین همه سال که ما همدیگر را می‌شناسیم، اولین سؤال او باید در مورد مکان مرکز جهانی بهائی باشد. او هیچگاه در مورد عقاید و باورهای دیانت بهائی از من یک سؤال هم نپرسیده! پس این سؤال بعد از سی‌سال که از هم دور بوده‌ایم تنها معضلی است که او سال‌ها منتظر مانده که از من بپرسد؟ اصلاً ریشة این سؤال کجاست؟

من مدیر رسانه‌های اجتماعی هستم و از نرم‌افزاری برای جستجو و پیدا‌کردن اخبار و مقالات برای مراجعین استفاده می‌کنم. از این نرم‌افزار نسخه‌ای روی کامپیوترم در خانه دارم. چند سال پیش تصمیم گرفتم که نرم‌افزار را به‌گونه‌ای تنظیم کنم که اخبار و مقالات در مورد دیانت بهائی چه به فارسی، عربی و یا انگلیسی جمع‌آوری کند. به‌زودی متوجه شدم که قسمت فارسی دست‌کم روزی سه تا چهار مقاله یا خبر پیدا می‌کند در جایی که قسمت انگلیسی شاید به همان مقدار در هفته و قسمت عربی شاید سه یا چهار مقاله یا خبر در ماه پیدا می‌کند. مروری عمیق بر این اخبار نشان داد که منبع و منشاء سؤال دوستم علی از کجا بود. اخبار و مقالات مختلف از سایت‌های خبری و پژوهشی از داخل ایران که خود را مرکز مطالعات و یا انتشارات این‌و‌آن و حقیقتاً با پشتیبانی از سوی “مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه” با همه‌گونه داستان‌پردازی در منفی جلوه‌دادن، به تمسخر گرفتن یا جاسوس خواندن آیین و جامعه بهائی و معرفی بهائیان به‌عنوان دشمن دیرینة اسلام محمدی که به همین دلیل به دست اجنبی تربیت شده‌اند. جالب‌تر از این وصله‌های بی‌پایه این بود که در یک دسته از مقالات به وسیلة انگلیس، دستة دیگر به‌وسیلة آمریکا و گروهی هم که نمی‌توانستند تصمیم بگیرند بهائیان را دست‌ساختة استعمار می‌خوانند. این داستان‌سازی‌ها حتی به برنامه‌های تلویزیونی و اخبار شبکه‌های سراسری دولتی ایران هم رسیده است. البته نا‌گفته نماند که در لابه‌لای این یاوه‌گویی‌ها، مطالبی هم دیدم که بسیار خواندنی بود و مهم‌تر از همه استفتا در مورد بهائیان از مراجع تقلید به‌خصوص رهبر جمهوری اسلامی، آیت‌الله خامنه‌ای هم بود که ما را نجس و رفت‌و‌آمد با بهائیان را مضموم شمرده بودند.

این داستانی تازه نیست. من چه در دورة دبستان و چه دبیرستان و یا در محله‌مان از این اراجیف بسیار شنیدم. چه بسیار ردیه‌های ۲ ریالی که دوستان و آشنایان به من دادند و چه نصیحت‌ها و ناسزاهای رکیک چه به مقدسات بهائی و چه شخصاً تجربه کرده‌ام. به‌عنوان یک بهائی تحمل این مشکلات و تبعیضات بزرگ‌تر از این قبل از وقوع انقلاب اسلامی مسئله‌ای عادی بود. اما من مدت مدیدی است که در ایران نیستم و فقط پنج سال از انقلاب و جمهوری اسلامی را تجربه کرده‌ام. من فقط اعدام ۲۰۰ نفر بهائی را که نیمی از آنها را به‌عنوان دوست خانوادگی و یا دوستان والدینم می‌شناختم، دیدم یا شنیدم. پس امروز کودکان، نوجوانان، جوانان و بزرگ‌سالان با چه نوع تبعیض، بد‌رفتاری و ناملایمات بر علیهشان و بر علیه ایمان و عقایدشان در ایران روبرو هستند؟

برای توجیه اینکه چرا دوستم علی از مقر مرکز جهانی بهائی در اسرائیل از من سؤال کرد لازم نیست که این مطلب را حتی موشکافی کنم. چرا که هر کس بیش از یک سال در جایی زندگی کند که هر روز به نحوی از طریق رسانه‌های ملی و محلی چشمش حتی به سرمقاله‌ها بخورد و یا مصاحبه‌های پیش‌ساخته با بهائی مستبصر را در تلویزیون ببیند، هرقدر هم عادل باشد، گمان می‌کند که بهائیان حقیقتاً برای جاسوسی در ایران به سر می‌برند. اما حقیقتاً اسرائیل، آمریکا یا انگلیس چند جاسوس احتیاج دارند؟ سیصد هزار جاسوس علنی بهائی‌ و فرزندانشان که همه در محله‌هایشان شناخته شده هستند چگونه روزها را سپری می‌کنند؟

حقیقتاً دلیل مقابله و مبارزة علمای شیعه و پامنبری‌های آنها با بهائیان چیست؟ این بغض و عداوتی که باعث شد در اوایل انقلاب دویست بهائی را بکشند و هزاران دیگر را به زندان بیندازند از کجا نشئت می‌گیرد؟ و چرا تا این حد ازبین‌بردن و مردود شمردن عقاید آنها برای علما و ادبای اسلام اثنی‌عشری و دست‌اندر‌کاران جمهوری اسلامی مهم است که چنین بودجه هزینه کنند و به تبلیغات منفی در مورد آنان اقدام کنند؟

تا جایی که به یاد دارم چه در زمانی که ردیه‌های علما بر علیه آیین بهائی را بررسی می‌کردم، چه در زمانی که با اعضای گروه تبلیغات اسلامی صحبت می‌کردم و یا موقعی که برای چندین ساعت من و یکی دیگر از دوستان بهائی‌ام را که برای شام بیرون در خیابان به‌وسیلة گشت کمیته با سلاح‌های کشیده دستگیر و با چشم‌بند برای بازجویی به کمیته بردند، حتی یک‌بار کسی در مورد اصول عقاید بهائی از من نپرسید و فقط به همین داستان‌سازی‌ها و یا داستان‌های مسخرة دیگر مثل روابط نامشروع بین زنان و مردان بهائی در جلسات بهائی صحبت می‌کردند. پس واقعاً مشکل علمای شیعه با آیین بهائی و اصول عقاید آنها چیست؟ تنها مواردی که به نظر من باعث این خصومت و بغض علمای اسلامی به‌خصوص علمای شیعه بود دو ریشه دارد: اول این‌که آیین بهائی رابطة روحانی انسان و پروردگار را بدون احتیاج به وجود جامعة روحانی شناسایی می‌کند چرا که انسان و جمعیت بشری به درجه‌ای از بلوغ عقلانی رسیده است که محتاج به تفسیر و توجیه و دستورالعملی برای تقلید از شخص روحانی ندارد. دوم آنکه با اعلام ظهور بهاءالله به‌عنوان موعود همة ادیان، به انتظار برای ظهور قائم آل محمد از چاه و فلسفة ولایت‌فقیه که از دوران صفوی به‌وسیلة علمای شیعه تأسیس شد پایان می‌دهد.

این سؤالی است که بارها کسانی که بهتر از من می‌دانند و می‌نویسند با تعمق در تاریخ، مسائل اجتماعی، کنکاش در ریشه‌های مذهبی شیعی به آن جواب داده‌اند، اما من می‌خواستم با زبان خودم و آنچه که می‌دانم به علی جواب بدهم. برایش ایمیلی نوشتم:

علی جان درود،

امیدوارم همه سالم و سرحال باشید. مدتی است از تو خبر نداشتم، گفتم چند خطی برایت بنویسم و از حالت جویا شوم. تا جایی که یادم هست گفته بودی که در تلاشی که افسردگی‌ات را درمان کنی. ان‌شاءالله درمانی پیدا کردی وگرنه همان‌طور که قبلاً گفتم یکی از دوستان قدیم در تهران مطب دارد و بی‌تعارف تو را خارج‌ازنوبت می‌بیند. در مکالمة آخر که داشتیم پرسیدی که چرا مرکز جهانی بهائی در اسرائیل مستقر است. قبل از این‌که دربارة این مطلب توضیحی بدهم دوست دارم خلاصه‌ای از تاریخ دیانت بهائی برایت بنویسم. دیانت بهائی همان‌طور که می‌دانی در ایران شروع شد. بهاءالله، پیامبر آیین بهائی اشراف‌زاده‌ای از خطة نور مازندران که همة دارائی و املاکش را به این دلیل مصادره کردند و شاه به تشویق علما او و خانواده‌اش را در زمستان به بغداد در عراق تبعید کرد. دلیلی که علما بدون تحقیق در حقیقت ادعای بهاءالله شاه را به تبعید او تشویق کردند فقط ترس ازدست‌دادن مقام و منصبشان بود. این همان علمایی هستند که در دورة سلطنت پسر ناصرالدین‌شاه به سلطنت پشت کردند و با مشروطه‌خواهان همکاری کردند که مقام خود را حفظ کنند و در زمان رضاخان هم در کنسولگری انگلیس از ترس جان بست نشستند. در بغداد مشکلات بسیار بود و شاه که با حکومت عثمانی دوست بود به دلیل تشویق علما بار دیگر بهاءالله و خانواده‌اش را به ترکیه تبعید کرد. سرت را درد نمی‌آورم بعداً به‌تفصیل در مورد تاریخ صحبت می‌کنیم. اما ترس علما به حدی بود که شاه را دوباره تشویق به تبعید بهاءالله و خانواده‌اش به نقطه‌ای دور از ایران در شهر بندری عکا در فلسطین نمودند. البته این تبعید در تبعید چهل سال طول کشید و در نهایت در فلسطین که حالا اسرائیل است خاتمه یافت. انتخاب فلسطین به‌عنوان مرکز جهانی بهائی به این دلیل نبود که آیین بهائی ساخته اسرائیل و یا صهیونیزم است و به دلیل دسیسه‌های علما بود که خانوادة بهاءالله از این کشور به آن کشور تبعید شدند و عاقبت ایشان در فلسطین دار فانی را وداع گفت و فلسطین یا اسرائیل امروز مقر مرکز جهانی بهائی شد. اما مشکل من با این سؤال تو دربارة مقر مرکز جهانی بهائی این است که چرا این مسأله توجه تو را به خود جلب کرد و هیچ بخشی از عقاید بهائیان که مسلماً اهمیت بیشتری دارد برایت مهم نبود. من بارها دلیل مخالفت علمای اسلامی را چه از نظر تاریخ در زمان قاجار، چه در زمان پهلوی و چه بعد از انقلاب برایت گفتم. دوست دارم که این بار اگر کسی آیین بهائی را ساختة این کشور یا آن کشور خواند از ایشان مدرک بخواهی. دولت جمهوری اسلامی گزارشی بیست صفحه‌ای در سال ۱۹۸۳ به کمیسیون حقوق بشر در سازمان ملل در مورد ساختگی بودن آیین بهائی بدست دولت انگلیس در ایران ارسال کردند. این کمیسیون گزارش جمهوری اسلامی را به دلیل فقدان مدرک و دلیل قبول نکرد. متأسفانه اگر امام زمان هم که همه شیعیان منتظر ظهور او برای آوردن صلح و عدالت هستند این بار از چاه بیرون بیاید یا به جرم “محاربه باخدا”، “تشویش افکار عمومی”، “افساد فی‌الارض” و یا “بی‌احترامی به مقدسات” در دادگاه‌های انقلاب پشت درب‌های بسته و بدون وکیل‌مدافع محکوم و بعد اعدام می‌کنند. روحانیون و طرفدارانشان در هر دینی معمولاً واپس‌گرا هستند و واپس‌گراها معمولاً دو بُعد در زندگی می‌بینند، خودشان و آنچه برای بقای خود لازم دارند و بُعد دیگر بقیه هستند. در افکار ایشان بُعدی به نام عمیق شدن و تفکّر نیست. اگر به بقیه اجازة رشد اجتماعی، تحصیلات و درک بهتر بدهند مقام و احترام خود را از دست می‌دهند و زندگی برای ایشان سخت‌تر می‌شود. پس برایشان بهتر است که بقیه را با داستان‌پردازی و خرافات بی‌سواد نگاه دارند که تهدیدی برای بقایشان وجود نداشته باشد.

بهر حال امیدوارم که بعضی حقایق برایت روشن‌تر شده باشد. اگر خواستی از طریق تلگرام با من تماس بگیر که بتوانیم راحت‌تر صحبت کنیم. بچه‌ها را ببوس و به خانم سلام برسان. شادکام باشید.

--

--

Foaad Haghighi
Foaad Haghighi

Written by Foaad Haghighi

A Baha’i husband & father, Tech-savvy new media marketing strategist, Biz consultant, print-web-social designer, photographer, calligrapher, and chef.

No responses yet